
کاش همه چی ساده بود، میرسیدی به آرزو
میری به جای دور، تنها بی سایه بون
دیگه بریدم از زندگی و سیاهیش
خسته از فشار عصبی باعث خیالیش
وقتی دور و برت میکشن حصار
فکرت میره به جایی که بزنی یه نقابی به فیست
همه روزا رفتن و اومدن باز تو خوابی
حتی واسه خواسته هات نداری حس و حالی
مثل من میشی و با همۀ باخته هاتم میسازی
از شروع تولدت تا الآنت بیماری
چی داری جز یه خندۀ تلخ نه؟ از توی حسرت
هرکی اومد تو زندگیت فرداش تو رو ترک کرد
اینم میشه اضافه به خاطراتت
حس میکنی که همۀ دنیای فاضلابت تا به حالش
ندیدی که طرف تو ساده باشه
رفتارشم روی تن تو هنوزم یادگاره
هه! همینجوری بمون خوبه فازش
ولی همشو روی حساب خوب بذارش
کاش همه چی ساده بود، میرسیدی به آرزو
میری به جای دور، تنها بی سایه بون
یه راه دور و تاریک، با حس پوچ و خالی، از هر دفعه عمیق تر
داغونم
یه راه دور و تاریک، با حس پوچ و خالی، از هر دفعه عمیق تر
داغونم
کاش همه چی ساده بود، میرسیدی به آرزو
میری به جای دور، تنها بی سایهبون
لطفا نظر خود را بنویسید